مراقبات لیله الرغائب: مفاتيح الجنان : قسمت اعمال ماه رجب *:black_small_square:اولين شب جمعۀ ماه رجب يعنى فردا ٥ شنبه را لیله الرغائب میگويند.
در این شب، مقداری از شب که گذشت، هیچ فرشتهای در آسمانها و زمین نمیماند مگر این که در کعبه و اطراف آن جمع شود.*
*:black_small_square:آن گاه خداوند میفرماید: ای فرشتگانم! هرچه میخواهید از من درخواست کنید. فرشتگان عرض میکنند: حاجت ما این است که از روزه داران رجب درگذری. خداوند میفرماید: این کار را انجام دادم.*
*:black_small_square:برای این شب نمازی بسیار با فضيلت از حضرت رسول اکرم صلى الله عليه و آله و سلّم نقل شده است که اگر کسی آن را به جا آورد، پس از مرگ هنگامی که در قبر گذاشته شود، خداوند تبارک و تعالی ثواب نمازش را به سوی او به بهترین صورت میفرستد تا همدم او شود و او را از تنهایی بیرون آورد و با روی گشاده و درخشان و زبانی شیوا و فصیح به او میگوید:*
*:black_small_square:اى حبيب من تو را بشارت باد كه از هر شدّت و سختى نجات يافتى.*
*:white_small_square:بنده میگويد تو كيستى؟ به خدا سوگند من چهرهاى زيباتر از چهرۀ تو نديدهام و سخنى شيرينتر از سخن تو نشنيدهام و بويى بهتر از بوی تو نبوییدهام!*
*:black_small_square:پاسخ میدهد: من ثواب آن نماز هستم كه در فلان شب، از فلان ماه، از فلان سال به جاى آوردی. امشب نزد تو آمدم تا حقّت را ادا كنم و مونس تنهايى تو باشم و هراس را از تو برگيرم و هنگامی كه در صور دميده شود، در عرصۀ قيامت سايهاى بر سرت خواهم افكند، پس خوشحال باش كه خير هرگز از تو جدا نخواهد شد.*
*:black_small_square:كيفيّت اين نماز چنين است:*
*:white_small_square:اولين پنجشنبۀ ماه رجب را روزه میدارى.*
*:white_small_square:و چون شب جمعه داخل شود، مابين نماز مغرب و عشاء، دوازده ركعت نماز بجاى مىآورى، هر دو ركعت با يک سلام، و در هر رکعت میخوانی:*
*:black_small_square:سوره «حمد» یک مرتبه* *:black_small_square:سوره «قدر» سه مرتبه* *:black_small_square:سوره «توحيد» دوازده مرتبه*
*:white_small_square:پس از پایان نماز هفتاد مرتبه مىگويى:*
:leaves:اولین شب جمعه ماه رجب را :low_brightness:«لیله الرّغائب»:low_brightness: گویند. رسول خدا (ص) در روایتی که فضیلت ماه رجب را بیان میکرد، فرمودند: «از اولین شب جمعه ماه رجب غافل نشوید که فرشتگان آن را :low_brightness:«لیله الرغائب»:low_brightness: نامیدند.»
:leaves:آنگاه رسول خدا (ص) اعمالی را برای آن شب به این کیفیت بیان فرمود: :leaves:«روز پنجشنبه اول ماه را روزه میگیری. چون شب جمعه فرا رسید، میان نماز مغرب و عشاء ۱۲ رکعت نماز میگزاری (هر دو رکعت به یک سلام) و در هر رکعت از آن، یک مرتبه سوره :star:«حمد»:star: و سه مرتبه :sunny:«إنا انزلناه»:sunny: و ۱۲ مرتبه :star2:«قل هو الله احد»:star2: را میخوانی. پس از اتمام نماز ۷۰ مرتبه میگویی::sparkles: أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد النَّبِیِّ الاُْمِّیِّ وَ عَلی آلِهِ:sparkles: آنگاه به سجده میروی و ۷۰ بار میگویی: :star:«سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَهِ وَ الرُّوحِ»:star: سپس سر از سجده برمیداری و ۷۰ بار میگویی: :sunny:«رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ، إِنَّکَ أنْتَ العَلِیُّ الاْعْظَمُ»:sunny: بار دیگر نیز به سجده میروی و ۷۰ مرتبه میگویی: :star2:«سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَهِ وَ الرُّوحِ»:star2: آنگاه حاجت خود را میطلبی که انشاءالله برآورده خواهد شد.
:leaves:رسول خدا (ص) در فضیلت این اعمال فرمود: :pushpin:«کسی که چنین نمازی را بخواند، خداوند همه گناهانش را بیامرزد…»
:low_brightness:عمره رجبیه
:herb:انجام «عمره» در ماه رجب فضیلت فراوان دارد. طبق روایات اهل بیت (ع) «عمره» در ماه رجب فضیلتی همردیف حج (تمتع) دارد.
:leaves:در روایتی از امام صادق (ع) آمده است: :sparkles:«اَفْضَلُ الْعُمْرَهِ، عُمْرَهُ رَجَب؛:sparkles: :deciduous_tree: با فضیلتترین عمره، عمره در ماه رجب است.»
:star:شب اول ماه
:leaves:انجام اعمالی در این شب با ارزش، مورد سفارش است.
:leaves:اول: از رسول خدا (ص) نقل شده است که به هنگام رویت هلال ماه رجب، این دعا را میخواند: :sunny:اَللّهُمَّ اَهِلَّهُ عَلَیْنا بِالاَْمْنِ وَ الاْیمانِ، وَ السَّلامَهِ وَ الاِْسْلامِ، رَبّی وَ رَبُّکَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ؛ :sunny: :deciduous_tree:خدایا این ماه را بر ما نو کن به امنیت و ایمان و سلامت و دین اسلام پروردگار من و پروردگار تو (ای ماه) خدای عزوجل است.
☘همچنین از آن حضرت نقل شده است که وقتی هلال ماه رجب را میدید، میفرمودند: :star2: اَللّهُمَّ بارِکْ لَنا فی رَجَب وَ شَعْبانَ، وَ بَلِّغْنا شَهْرَ رَمَضانَ، وَ اَعِنّا عَلَی الصِّیامِ وَ الْقِیامِ، وَ حِفْظِ اللِّسانِ، وَ غَضِّ الْبَصَرِ، وَ لا تَجْعَلْ حَظَّنا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ؛ :star2: :deciduous_tree:خدایا برکت ده بر ما در ماه رجب و شعبان و ما را به ماه رمضان برسان و کمکمان ده برای گرفتن روزه و شب زندهداری و نگهداری زبان و پوشیدن چشم و بهره ما را از آن ماه تنها گرسنگی و تشنگی قرار مده.
:white_check_mark:دوم: غسل کردن؛ مرحوم «سیّد بن طاووس» میگوید در کتب «عبادات» روایتی از رسول خدا (ص) یافتم که آن حضرت فرمود: «هر کس درک کند ماه رجب را و در اول، وسط و آخر آن، غسل کند همانند روزی که از مادر متولد شده، از گناهان خارج گردد (و پاک شود.»)
:four_leaf_clover:سوم: زیارت امام حسین (ع) در این شب فضیلت بسیار دارد.
:leaves:چهارم: بعد از نماز مغرب، ۲۰ رکعت نماز بخواند (هر دو رکعت به یک سلام) و در هر رکعت یکبار سوره :low_brightness:«حمد»:low_brightness: و یکبار سوره :star:«توحید»:star: بخواند. رسول خدا (ص) در پاداش این عمل فرمود: هر کس چنین کند، به خدا سوگند خودش، خانوادهاش، مالش و فرزندانش محفوظ بمانند و از عذاب قبر پناه داده شود … و در قیامت به سرعت از صراط بگذرد.
✍خداوند عزّوجلّ فرمود:
ماه رجب را ريسمانى ميان خود و بندگانم قرار داده ام؛ هر كس به آن چنگ زند، به وصال من رسد. :books:إقبال الأعمال، ج ۳، ص ۱۷۴
:dizzy:پیامبر (ص)
در بهشت قصرى است كه جز روزه داران ماه رجب وارد آن نمى شوند. :books:بحار الأنوار، ج ۹۷، ص ۴۷
:dizzy:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
رجب را «ماه ريزانِ خدا» ناميده اند؛ چون در اين ماه، رحمت بر امّت من، به شدّت فرو مى ریزد :books:بحارالأنوار جلد۹۷ ص ۳۹
:dizzy: پیامبر (ص):
رجب ماه بارش رحمت الهى است. خداوند در اين ماه رحمت خود را بربندگانش فرو مى ريزد. :books:عيون اخبارالرضا عليه السلام، ج۲، ص۷۱
:sparkles:امام کاظم (ع)
رجب ماه بزرگى است كه خداوند [پاداش] نيكى ها را در آن دو چندان و گناهان را پاك مى كند .
:books:من لايحضره الفقيه، ج ۲، ص ۹۲
:sparkle:به ما بپیوندید:arrow_lower_left: :point_down::small_red_triangle_down: https://eitaa.com/sh867d
دهه فجر انقلاب اسلامی، گرامیداشت روزهای سرنوشتساز ملت ایران، از تاریخ ۱۲ تا ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ است. این ایام پاسداشت وقایعی همچون بازگشت امام خمینی (ره) به ایران اسلامی پس از ۱۵ سال تبعید و اعلام تشکیل دولت موقت، پیوستن بسیاری از ارتشیان به انقلاب و بیعت نیروی هوایی با امام بزرگوار، شکست حکومت نظامی با حضور شکوهمند مردم در صحنه به فرمان امام خمینی (ره)، فتح مراکز مهمی همچون صدا و سیما و پادگانهای نظامی است، که سرانجام پیروزی انقلاب اسلامی را در پی داشت.
مردم ایران، ایام دهه فجر و سالروز استقلال و آزادی خود از چنگال استکبار جهانی را، که مرهون خونهای مطهر شهیدان و مجاهدتهای ملت ایران و رهبری امام خمینی (رحمةاللهعلیه) بود؛ هرساله جشن میگیرند و امیدوارند که این انقلاب به انقلاب جهانی حضرت مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف)، متصل شده و جشن برپایی حکومت عدل الهی را در عصر حضور حضرت قائم (عجّلاللهفرجهالشریف) پاس بدارند.
ورود امام خمینی و پیروزی انقلاب
امام خمینی (ره) ، باوجود همه ممانعتها در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ قدم در فرودگاه مهرآباد نهاد و در میان استقبال بیسابقه ۳۳ کیلومتری مردم، وارد بهشت زهرا شد و با قاطعیت و صلابت و بیان مواضع خود، امکان برنامهریزی و عکسالعمل را از وابستگان رژیم که در فکر توطئه بودند، گرفت.
در فاصله کوتاه ورود امام خمینی (ره) تا پیروزی انقلاب اسلامی، تحوّلات عظیمی در کشور رخ داد که به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید و بعدها دهه فجر نام گرفت. در این فاصله کوتاه، دولت موقّت از سوی ایشان به مردم معرّفی گردید.
آخرین توطئه رژیم برای سرکوبی قیام ملّت ایران استفاده از توطئه حکومت نظامی و انجام کودتا بود. بختیار نخست وزیر دستنشانده رژیم پهلوی با حمایت امریکا و به عنوان یک چهره ملی قصد مهار انقلاب و خاموش کردن شعلههای قیام را داشت و میکوشید که با قانونی جلوه دادن دولت خود، قیام مردم را سرکوب نماید. او مخالفت خود را با بازگشت امام (قدسسره) اعلام، و دستور بسته شدن فرودگاههای کشور را میدهد.
اما فرمان تاریخی امام مبنی بر بیاعتنایی به حکومت نظامی این توطئه شوم را خنثی کرد. به دنبال این اعلامیه، حکومت نظامی توسّط مردم شکسته شد و مردم یکباره به خیابانها ریختند و با سنگربندی خیابانها عبور ستونهای انحرافی ارتش را سد کرده و در برابر بازماندههای رژیم به دفاع مسلّحانه پرداختند، به فاصله کوتاهی مقرّ فرماندهان ارتش، نخست وزیری و... به محاصره نیروهای انقلاب درآمد و نظامیان گروه گروه به مردم پیوستند.
سرانجام روز سرنوشت فرا رسید و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ نظام پوسیده ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی فرو ریخت و مبارزه ۱۵ ساله مردم به رهبری امام خمینی (ره) به ثمر نشست و انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران، پیروز گردید.
وقایع تاریخی منجر به دهه فجر
انقلاب اسلامی با شهادت مشکوک آیتالله سیدمصطفی خمینی در نجف اشرف توسط عوامل رژیم شاهنشاهی وارد مرحله تازهای شد و امواج خوروشانی در بین مردم به پا کرد، اما امام خمینی این حادثه را از الطاف خفیه الهی دانستند.
قیام ۱۹ دی قم
روز ۱۷ دی ۱۳۵۶، مقالهای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» با نام مستعار «احمد رشیدیمطلق» در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید که در آن به بهانه سالروز کشف حجاب جملات جسارتآمیزی به روحانیت و به ویژه به شخص امام خمینی (ره) به عنوان مخالفان ترقّی و پیشرفت و مرتجعینی که نباید مجال ابراز وجود و عقیده پیدا کنند، نوشته شد. انتشار این مقاله که با دستور مستقیم دربار تهیه شده بود، موجب اعتراض شدید و گسترده در سراسر کشور بویژه در حوزه علمیه قم شد، بطوری که هزاران نفر از طلاب و مردم با حرکت دستهجمعی به طرف منازل مراجع اعتراض شدید خود را نسبت به این اهانت به امام (رحمةاللهعلیه)، بیان کردند. در ۱۹ دی ماه در تظاهراتی که به همین مناسبت در قم بر پا شده بود عدهای از تظاهرکنندگان توسط نیروهای رژیم شهید و مجروح شدند. به دنبال این کشتار وحشیانه تا چندین روز حوزهها و بازار قم تعطیل و تظاهرات پراکنده ادامه یافت.
قیام ۲۹ بهمن تبریز
در ۲۹ بهمن ۵۶ حرکتی که از قم شروع شده بود در تبریز تبدیل به موجی خروشان شد. در چنین روزی در حالی که هزاران نفر از مردم تبریز قصد داشتند در مجلس ختم شهدای قم شرکت کنند با درهای بسته مسجد روبرو شدند از این رو بین مردم و نیروهای رژیم زد و خورد در گرفت که عدهای از تظاهرکنندگان شهید و مجروح شدند.
بدنبال کشته و مجروح شدن تظاهر کنندگان، مردم عصبانی سینماها، مشروبفروشیها، بانکها و... را به آتش کشیده و از این تاریخ جنبش وارد مرحله جدیدی گردید.
عید فطر سال ۱۳۵۷
جمشید آموزگار که در سال ۱۳۵۶ به جای امیر عباس هویدا بر مصدر نخست وزیر تکیه زده بود با گسترش امواج انقلاب اسلامی مجبور به استعفا شد و جعفر شریف امامی که با شعار دولت آشتی ملی سعی در فریب انظار عمومی داشت به نخست وزیری رسید، او تاریخ شاهنشاهی را لغو و قمارخانهها را تعطیل و مطبوعات را آزاد و حزب رستاخیز را منحل کرد، اما هشیاری رهبری انقلاب و مردم مسلمان نقشه رژیم را نقش بر آب کرد.
روز ۱۳ شهریور ۱۳۵۷ نماز عید فطر در قیطریه تهران به امامت آیتالله مفتح به نحو بینظیری برگزار شد. عید فطر ۵۷ و شتاب انقلاب با آغاز ماه رمضان و برگزاری مجالس و محافل متعدّد در شهرهای کشور نهضت اسلامی شتاب بیشتری به خود گرفت. بر اثر روشنگریهایی که توسط سخنرانان و گویندگان مذهبی در این ماه در مساجد صورت میگرفت، تظاهرات و راهپیماییهای سراسری در ایران شکل گرفت. رژیم شاه نیز برای مقابله با تظاهرکنندگان سعی میکرد از هر طریق اعم از کشتار، اعلام حکومت نظامی، ایجاد هرج و مرج و... تظاهرات مردم را سرکوب کند، ولی این اعمال وحشیانه نتیجه عکس داد بطوری که در عید فطر ۵۷ دریایی از انسانها پس از نماز عید به خیابانها ریختند و خواستار برپایی حکومت اسلامی شدند. نماز عید فطر سال ۵۷ روزنه امید و نقطه عطفی جدید در تاریخ مبارزات مردم و نهضت روحانیت بود که باید آن را طلیعه رهایی ملت ستمدیده ایران از قید و بند قدرتهای استعماری و حکومت دستنشانده پهلوی دانست.
تظاهرات ۱۷ شهریور
در پی تظاهرات میلیونی عید فطر، نهضت فراگیر شد بطوری که در فاصله بین عید فطر و هفده شهریور مردم تهران هر روزه به خیابانها ریخته و خواستار الغای رژیم شاهنشاهی و ایجاد حکومت اسلامی میشدند. روز هفده شهریور نیز مانند روزهای قبل قرار بر راهپیمایی و تظاهرات بود.
شاه که از تظاهرات مردم در روزهای قبل به شدت ناراحت بود به فکر چاره افتاد. به همین دلیل ضمن اعلام حکومت نظامی در تهران و چند شهر دیگر در روز هفده شهریور تصمیم گرفت با یک کشتار وسیع مردم را مرعوب کرده و به خیال خام خود تا سالها شعلههای نهضت را خاموش سازد. صبح روز هفده شهریور که اکثر مردم از اعلام حکومت نظامی بیخبر بودند همانند روزهای گذشته در میدان شهدا تجمع کرده تا راهپیمایی دیگری ترتیب دهند که ناگهان ارتش شاه از زمین و هوا به روی مردم بی دفاع آتش کشود و خیابانهای اطراف را غرق در خون نمود. ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ بدین شکل در تاریخ انقلاب به جمعه سیاه معروف گردید.
هجرت امام به فرانسه
امام خمینی در ۱۳ مهر ۱۳۵۷ عازم فرانسه شدند، و از آنجا سکان کشتی مردم را در امواج خوروشان انقلاب اسلامی هدایت نمودند. در پی این هجرت تعیین کننده، دنیا متوجّه ایران شد و امام توانستند با استفاده از وسایل ارتباط جمعی دنیا از طریق ایراد سخنرانیها و مصاحبهها صدای مردم ایران را به گوش جهانیان برسانند و در نهایت موفق شدند با رهبری خردمندانه خود تمام توطئههای داخلی و خارجی را خنثی نمایند.
تظاهرات تاسوعا و عاشورا
پس از هجرت تاریخساز امام به فرانسه چند حادثه مهمّ از جمله آتش کشیدن مسجد جامع کرمان، حادثه سیزده آبان و حمله به بارگاه و صحن امام رضا (علیهالسلام) رخ داد که هر کدام نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی بودند، ولی آنچه کاخ ستمشاهی را به لرزه درآورد و شکست ابرقدرتها را در مقابل کلمه حق به ثبت رساند مبارزات ماه محرم بود. امام خمینی (ره) در پیامی به ملت ایران چنین فرمودند: "با حلول ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ... بر عموم ملت بپاخاسته است که با تمام قدرت مخالفت خود را با شاه گسترش و ادامه دهند و او را از سلطه خطرناکش به زیر کشند".
تظاهرات تاسوعا و عاشورا، عملا به صورت همه برسی بر ضد رژیم شاهنشاهی درآمد و مردم در شعارهایشان خواستار استقلال آزادی و جمهوری اسلامی شدید.
پیروزی نهایی
آخرین تیر ترکش شاه و اربابان غربیاش، نخست وزیری شاپور بختیار از اعضای قدیمی جبهه ملی بود که با شعار سوسیال دموکراسی آمده و خود را مرغ طوفان میدانست.
دولت بختیار که حضور امام خمینی (ره) را در ایران مانع از انجام توطئههایش میدید، فرودگاهها را بست تا حداقل سفر امام به تعویق افتد. در فاصله فرار شاه تا ورود امام (رحمةاللهعلیه) دو راهپیمایی بزرگ و میلیونی اربعین و ۲۸ صفر و تحصن علما و روحانیون در مسجد دانشگاه تهران نیز صورت گرفت که هر کدام پایههای رژیم شاه را متزلزلتر کرد و سر انجام روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ حضرت امام پس از ۱۵ سال تبعید به ایران باز گشتند، ورود امام به میهن را میلیونها نفر از تهران و سایر نقاط کشور استقبال کردند، امام خمینی (ره) بس از ورود به تهران ضمن حضور بر مزار هزاران شهید انقلاب اسلامی، در سخنرانی خود در بهشت زهرا، دولت بختیار را غیر قانونی اعلام نمود و فرمودند که بزودی به بشتوانه رای ملت و حق شرعی خود دولت تعیین میکنند.
امام در ۱۶ بهمن، مهندس بازرگان را به نخست وزیری دولت موقت منسوب نمودید. در روز ۱۹ بهمن، پرسنل نیروی هوائی ارتش به محضر امام رسیدند و با ایشان بیعت نمودند. شب ۲۱ بهمن در نیروی هوائی تهران در گیری مسلحانه بین عدهای از افراد این نیرو و گارد شاهنشاهی پیش آمد که با دخالت مردم، درب پادکانها به روی مردم باز شد و سلاحهائی به دست مردم افتاد. آخرین توطئه رژیم برای سرکوب قیام ملت ایران کودتا بود. سران ارتش دستاندر کار کودتا شدند و در روز ۲۱ بهمن از ساعت ۴ بعد از ظهر اعلام حکومت نظامی شد، امّا فرمان تاریخی امام مبنی بر بیاعتنایی به حکومت نظامی این توطئه شوم را خنثی کرد.
مردم در روز ۲۲ بهمن به مراکز دولتی نظامی، انتظامی و رادیو و تلفزیون یورش برده و آنها را فتح کردند، با فرار بختیار از ایران و اعلام بیطرفی ارتش در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ انقلاب اسلامی ایران پس از سالها مجاهدت ایثار، فداکاری و مقاومت در راه رضای الهی با رهبری بینظیر حضرت امام خمینی و به همت مردم سرافراز ایران به بیروزی نهائی رسید.
اصطلاح دهه فجر
اصطلاح دهه فجر، با الهام از آیات نخستین سوره مبارکه فجر برای اشاره به روزهای ۱۲ تا سپیده دم ۲۲ بهمن به کار میرود. «فَجْر»، در اصل به معنی شکافتن وسیع است، و از آنجا که نور صبح تاریکی شب را میشکافد، از آن تعبیر به «فجر» شده است.
بعضی «فجر» را در این آیه، به معنی مطلق آن یعنی «سپیده صبح» تفسیر کردهاند، که مسلماً یکی از نشانههای عظمت خداوند است، نقطه عطفی است در زندگی انسانها و تمام موجودات زمینی، و آغاز حاکمیت نور و پایان گرفتن ظلمت است، آغاز جنبش و حرکت موجودات زنده، و پایان یافتن خواب و سکوت است، و به خاطر این حیات، خداوند به آن سوگند یاد کرده.
بنابراین، درخشیدن اسلام و نور پاک محمّدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در تاریکی عصر جاهلیت یکی از مصادیق فجر است، و همچنین درخشیدن سپیده صبح قیام مهدی (علیهالسلام) به هنگام فرو رفتن جهان در تاریکی و ظلمت ظلم و ستم، مصداق دیگری از آن محسوب میشود. قیام عاشورای حسینی در آن دشت خونین «کربلا»، شکافتن پردههای تاریک ظلم «بنیامیه»، و نشان دادن چهره واقعی آن دیوصفتان مصداق دیگر فجر بود. همچنین، تمام انقلابهای راستینی که بر ضد کفر، جهل، ظلم و ستم در تاریخ گذشته و امروز انجام میگیرد و حتی نخستین جرقههای بیداری که در دلهای تاریک گنهکاران ظاهر میشود، و آنها را به توبه دعوت میکند، «فجر» است.
براین اساس میتوان گفت که یکی از بارزترین مصادیق فجر در عصر حاضر، انقلاب اسلامی ایران است.
اصطلاح دهه فجر با الهام از آیات نورانی قرآن، در سال ۱۳۶۰ به پیشنهاد و ابتکار حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه وزیر وقت ارشاد اسلامی برای جشنهای انقلاب از روز ۱۲ بهمن، سالگرد بازگشت امام خمینی تا روز ۲۲ بهمن قرار داده شد.
اهمیت و کارکردها
اهمیت دادن و گرامیداشت دهه فجر؛ خصوصا راهپیمایی روز ۲۲ بهمن، در حقیقت تبلور تجدید بیعت با آرمانهای امام و انقلاب و عاملی برای عقب راندن دشمن، زنده نگه داشتن سنن الهی است. توجه به دهه فجر نوعی تجدید قوا برای نیروهای اصیل انقلاب بوده و پاسداشت این دهه مبارک، در واقع شکرِ نعمتِ بزرگترین معجزه الهی است. حفظ و ارتقای امنیت عمومی حاکم بر کشور و بیان دستاوردها و خدمات نظام اسلامی در میان اقشار مختلف مردم از دیگر اهداف برنامههای ایام دهه فجر و سالگرد شکوهمند پیروزی انقلاب اسلامی است.
شرکت در مراسم راهپیمایی ۲۲ بهمن، تنها یک حضور نمادین در جشن گرامیداشت پیروزی انقلاب نیست، بلکه حضوری است که نمایانگر تاکید بر اصول و آرمانهای انقلاب و نماد فهم و بصیرت ملی و نماد صلابت و اقتدار ملی و آمادگی در مسئولیتپذیری در دفاع از انقلاب است و بههمین دلیل است که میزان این حضور، بیش از دیگر عرصهها مورد توجه سردمدان نظام سلطه است. پس از چهار دهه مقاومت و ایستادگی مردم ایران در برابر توطئهها و دشمنیهای نظام سلطه، بهموازات پیشرفتهای نظام جمهوری اسلامی ایران و توسعه اهداف و منافع انقلاب اسلامی و گسترش گفتمان مقاومت در میان مسلمانان و مستضعفین جهان، شگردهای دشمنان در مقابله با نظام اسلامی نیز گستردهتر و پیچیدهتر شده و تلاش دارند روشهای جدیتر و کارآمدتری را علیه ایران بکار گرفته تا بهزعم خود نظام جمهوری اسلامی ایران را وادار به عقبنشینی از اصول و آرمانهای انقلاب نموده و رفتار آن را متناسب با خواست سردمداران نظام سلطه تغییر دهند.
دهه فجر در کلام امام راحل
اکنون که کشور ما دهه فجر و سالروز استقلال و آزادی خود را از چنگال ابَرجنایتکاران جشن میگیرد و امید است به همین زودی جشن سقوط حکومت بعثی عراق را بگیریم، این جانب سالروز پیروزی اسلام و کشور و دهه مبارک فجر را به ملت محترم و خصوص شهدا و مجروحین و معلولین و بازماندگان و متعلقان آنان تبریک عرض میکنم. پیروزیها و سرافرازیها و افتخارات ملت، مرهون فداکاری این عزیزان و همرزمان آنان است. این فداکاران نشانهای افتخار بر بازوی ملت و جبین امتاند. تاریخ مجاهدات آنان را ضبط و ملائکةاللَّه در دفاتر ملکوتی ثبت مینمایند. خداوند تبارک و تعالی از رحمت سرشار خود، شهیدان را برخوردار و آسیب دیدگان و بازماندگان شهدا و خاندان این عزیزان را سلامت و سعادت ابدی عنایت فرماید.
سلام بر ملت مبارز و درود بر شهیدان و رزمندگان آسیب دیده و افتخار و سعادت و پیروزی برای مجاهدین اسلام در جبهههای دفاع از حق.
دهه فجر از نگاه مقام معظم رهبری
دهه فجر، سرآغاز طلوع اسلام، خاستگاه ارزشهای اسلامی، مقطع رهایی ملت ایران و بخشی از تاریخ ماست که گذشته را از آینده جدا ساخته است. در دهه فجر اسلام تولدی دوباره یافت و این دهه در تاریخ ایران نقطهای تعیین کننده و بیمانند به شمارمیرود. تا قبل از انقلاب اسلامی، در ایران نظام اسلامی وجود نداشت و رابطه پادشاهان با مردم رابطه «غالب و مغلوب» و «سلطان و رعیت» بود و پادشاهان احساس میکردند که فاتحینی هستند که بر مردم غلبه یافتهاند و حضرت امام (رضواناللهتعالیعلیه) این سلسله معیوب را قطع کردند و نقطهی عطفی در تاریخ ایران بوجود آوردند و شمشیر اسلام مردم را علیه دشمنان اسلام، مردم و استعمارگران به کار گرفتند.
دهه انقلاب از ترشحات اسلام است و آئینهای است که خورشید اسلام در او درخشید و این دهه باید با عظمت هرچه تمامتر برگزارشود. این مراسم را با هیجانهای عاطفی صحیح باید با طراوت و تازه کرد. در مذهب ما، احساسات، گریه و شادی، حب و بغض و عشق و نفرت جایگاه والایی دارد. از این رو جشنهای دهه فجر میبایستی همچون مراسم و اعیاد مذهبی گرامی داشته شود و مردمی باشد.
آنچه که برای ما لازم است، این است که آحاد مردم، مسئولین، غیر مسئولین، بخصوص جوانها، بخصوص کسانی که سخن و حرفشان تاثیر دارد، احساس مسئولیت حضور در صحنه را از دست ندهند. هیچ کس نگوید من تکلیفی ندارم، من مسئولیتی ندارم؛ همه مسئولند.
در آستانه فرارسیدن دههفجر انقلاب شکوهمند اسلامی ارتش جمهوری... اسلامی ایران با صدور بیانیه ای ضمن تبریک این دهه...
وَالْفَجْرِ وَلَیالٍ عَشْرٍ» دههفجردهه ماندگار در تاریخ پرافتخار... طول چهار دهه گذشته و به رغم همه تحریم ها... رسیدن ایام الله دههفجر و چهل و دومین سالروز...
های تخصصی دههفجر انقلاب اسلامی پیش از ظهر چهارشنبه... دههفجر یک پدیده منحصر به فرد و یادبود حیات... به اینکه تعیین شعار دههفجر با خرد جمعی یکی... برای دشمنان خواهد داشت لطفی تصریح کرد بزرگداشت دههفجر...
نیمه شعبان(سالروز ولادت با سعادت منجی عالم بشریت. آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر تمامی شیعیان جهان و منتظران واقعی آن امام بزرگوار مبارکباد.
با توجه به اینکه گزارشهای گوناگونی از تاریخ دقیق شهادت حضرت رضا (ع) در دست است، اما بنا نقل متون تاریخی درباره روز و ماه و سال شهادت حضرت، مشهورتر آن است که این امام همام در روز جمعه، آخر ماه صفر سال ۲۰۳ هجری قمری به شهادت رسیده، در حالی که ۵۵ سال از عمر مبارک امام سپری شده بود.
مأمون که برای حفظ حکومت خود امام رضا (ع) را از مدینه به مرو آورده و با ترفندهای خود و اطرافیان به اهداف خود نرسیده بود، زمانی که رفتار و قاطعیت آن حضرت را دید، دریافت که گفتار و رفتار آن حضرت در نهایت موجب ضعف و تزلزل حکومت او می شود و از سوی دیگر عباسیّان همواره در مورد ولایت عهدی امام رضا (ع) مأمون را تهدید می کردند و به او هشدار می دادند. در نتیجه وی تصمیم گرفت که آن حضرت را به گونه ای از میان ببرد. ولی کاملاً مراقب بود که این عمل به طور کاملاً محرمانه انجام گیرد تا مسئله جدیدی برای حکومتش پیش نیاید. لذا با مسموم کردن آن حضرت به هدف خود رسید. امام رضا (ع) در روز آخر صفر بر اثر زهر مسموم و دعوت حق را لبیک گفت و به اجداد پاکش پیوست.
بر این اساس درباره چگونگی غسل و تدفین پیکر پاکِ این امام همام اباصلت هروی می گويد: چون حضرت رضا (ع) به شهادت رسيد، امام جواد (ع) به من فرمود: برخيز و از داخل خانه آب و تخت را بياور تا بر روي آن بدن مطهر پدرم را غسل دهم.
عرض كردم: مولاي من! در خانه آب و تخت نيست.
دوباره فرمود: به اندروني برو و آنچه را دستور دادم بياور.
من وارد شدم و با كمال بهت و ناباوري در آنجا آب و تخت را آماده ديدم. پس آنها را نزد حضرت آوردم و دامنم را بالا زدم تا آن جناب را در غسل دادن ياري دهم.
امام جواد (ع) فرمود: نيازي به تو نيست، از اينجا كنار برو! كساني هستند كه مرا در غسل دادن ياري ميكنند.
من كنار رفتم تا آنكه امام جواد (ع) از غسل پدر فارغ گشت، آنگاه به من فرمود: به اندرون خانه برو و زنبيلي را كه در آن كفن و حنوط پدرم در آن است بياور.
پس داخل شدم و در آنجا زنبيلي را يافتم كه كفن و كافور داخل آن بود و هرگز قبلا آن را نديده بودم. زنبيل را برداشته و نزد حضرت آوردم. امام جواد (ع) بدن را حنوط و كفن كرد و آنگاه بر جنازه پدر نماز خواند و سپس فرمود: برو و تابوت را بياور.
گفتم: تابوت شكسته است، آيا آن را براي اصلاح نزد نجار ببرم؟
امام جواد (ع) فرمود: برو از درون خانه تابوتي را كه مهياست بياور.
رفتم و ناگاه تابوتي در آنجا ديدم كه قبلا نديده بودم، پس آن را آوردم. حضرت جواد (ع) جنازهي پدر را در ميان آن نهاد و دو ركعت نماز بجا آورد، هنوز از نماز فارغ نگشته بود كه تابوت به قدرت خدا از زمين جدا گشت و سقف خانه شكافته شد و تابوت به جانب آسمان پرواز كرد تا آنجا كه از نظرها غايب شد.
چون نماز حضرت به پايان رسيد با اضطراب گفتم: يابن رسول الله! اگر هم اكنون مأمون بيايد و بدن آن حضرت را از من بخواهد چه كنم؟
امام جواد (ع) فرمود: آرام باش كه بزودي مراجعت خواهد كرد. اي اباصلت! بدان كه اگر پيغمبري در مشرق رحلت نمايد و وصي او در مغرب وفات كند البته حق تعالي اجساد مطهر و ارواح منور ايشان را در اعلي عليين با يكديگر جمع مينمايد. حضرت در اين سخن بود كه بار ديگر سقف شكافته شد و تابوت پايين آمد. آنگاه امام جواد (ع) بدن پدر را از تابوت برگرفت و در بستر مرگ خوابانيد به گونهاي كه گويا او را غسل
نداده اند و كفن نكردهاند. پس فرمود: اكنون در خانه را باز كن تا مأمون داخل شود.
اباصلت گويد: همين كه در خانه را باز كردم مأمون را ديدم كه با اطرافيانش بر در خانه ايستادهاند و قصد ورود دارند. پس مأمون با گريه و زاري وارد شد و دستور داد تا جنازه را براي دفن حركت دهند.
اباصلت هروي در ادامه نقل کرده است: امام رضا (ع) پيش از شهادت خود به من فرمود: اي اباصلت به طرف بقعه و مدفن هارون الرشيد برو و از طرف راست و چپ و بالا و پايين قبر او يك كف خاك بياور.
من رفتم و از جاهاي مختلف قبر هارون خاكهاي متعدد به حضورش آوردم بدون آنكه مشخص كنم كدام خاك از كدام قسمت است. پس حضرت يك قسمت از خاكها را برداشت و زير و رو كرد و بویيد و بر زمين ريخت، آنگاه فرمود: اين خاك مربوط به طرف در بقعه است، مامون ميخواهد كه قبر پدر خود را قبله قبر من قرار دهد و مرا پشت سر او دفن نمايد ولي سنگي پيدا خواهد شد كه اگر تمام كلنگ هاي خراسان را بياورند، آن سنگ كنده نميشود. سپس دربارهي خاكهاي پايين و بالاي سر هم همين را فرمود؛ آنگاه بیان داشتند: خاك سمت قبله را به من بده كه تربت من است. در آنجا براي من قبر حفر ميكنند، به آنها بگو: «به اندازه هفت وجب قبر را حفر كنند و گودالي را وسط قبر حفر كنند» وقتي چنين كردند، رطوبتي بالاي سر ميبيني، دعايي به تو تعليم ميدهم، آنرا بخوان تا به قدرت خدا آب شروع به جوشش كند و لحد پر از آب شود، آنگاه ماهيهاي ريزي در آب خواهي ديد، از ناني كه به تو ميدهم ريز كن و براي آنها بريز، آنها نان را ميخورند، پس از آن ماهي بزرگي پديد ميآيد و تمام ماهيهاي ريز را ميخورد و سپس ناپديد ميشود، چون ماهي بزرگ غائب شد، دست بر آب بگذار و دعايي كه تعليمت ميدهم، بخوان، آب تماما فرو ميرود و اين كار را جز در حضور مأمون انجام مده.
اباصلت گويد: پس از شهادت امام رضا (ع) به دستوراتش عمل كردم و هر چه فرموده بود نيز به وقوع پيوست. مأمون چون اين جريان شگفت را ديد گفت: پيوسته اما رضا (ع) در حال حيات، كرامات و عجايب را به ما نشان ميداد و اكنون نيز پس از مرگش عجايب را به ما نشان داد!
منابع:
1-علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 50: 49، 52.
2-حسيني قمي، كرامات و مقامات عرفاني امام رضا(ع): 74، 80-82.
چرا ابراهیم بن مالک اشتر با مصعب بن زبیر بیعت کرد؟ آیا این امر به دلیل عدم بصیرت بود؟
پرسش: عاقبت مصعب بن زبير و حكومت آل زبير
عاقبت مصعب بن زبير و حكومت آل زبير چه شد؟
پاسخ:
مصعب بن زبير بن عوام يكي از ده پسر زبير است.(1) وى از مهمترين حاكمان زبيرى بود كه بجز مدت كوتاهى در تمام دورهاى كه عراق زير سلطه زبيريان بود، بر آن حكومت كرد. (2)همچنين او نخستين كسي بود كه در عراق درهم و دينار سكه زد. وي اين كار را به دستور برادرش عبدالله كه فرمانرواي حجاز بود، انجام داد.(3) مصعب درشكست مختار نقش اساسي داشت وسقوط حكومت مختار ثقفي درعراق به دست او صورت گرفت. وي پس از غلبه بر مختار خونريزي زيادي كردو تعدد زيادي از ياران مختار را كشت. (4 ) همچنين اوهنگامي كه عبدالملك مخالفان خود در شام را به قتل رساند، با مشورت عده اي از درباريان به فكر تصرف عراق افتاد. از طرفي بسياري از اشراف و بزرگان عراق نيز براي او نامه نوشته و او را به عراق دعوت كردند.(5) وقتي عبدالملك به طرف عراق حركت كرد، مصعب به مقابله با او شتافت. عبدالملك به خاطر دوستي و رفاقتي كه از قبل با او داشت، پيش از جنگ از او درخواست كرد كه با هم سخن بگويند(6) و يا كار را به شورا ارجاع دهند. (7)مصعب نپذيرفت و اين در حالي بود كه اكثر سربازان و فرماندهان سپاه او فريفته ي وعده و وعيدهاي عبدالملك شده و به مروانيان پيوستند.(8) وى تا آخر مقاومت كرده و در واپسين دم از عروة بن مغيره، سيره حسين بن على(ع) را در هنگام شهادت پرسيد. او نيز گفت: حسين بن على حاضر به پذيرش حكم ابن زياد نشد، در آن موقع مصعب گفت:
برگزيدگان خاندان هاشم در طف (كربلا) سنتي را پايهريزي كردند و اين سنت را براى مردم كريم باقى گذاشته كه بايد از آن ها پيروى كنند.(9) به دنبال آن مصعب تا آخر ايستادگي كرد تا اين كه كشته شد. اين رويداد در نيمه جمادي الاولي سال 72(ه.ق) اتفاق افتاد.(10) وي هنگام مرگ 36 سال داشت.(11) بعد ازقتل مصعب، عبدالله بن زبير در جنگ با عبد الملك مروان كشته شد. (12) و اين امر در ماه جمادي الاخره سال 73 اتفاق افتاد. (13)به اين صورت حكومت آل زبير به پايان رسيد.
پي نوشت ها:
1. ابن سعد،الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، 1410، ط الأولى، ج 5، ص 140.
2. البلاذرى، فتوح البلدان، بيروت، دار و مكتبة الهلال، 1988، ص 450 - 448.
3. ابن خلدون، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق خليل شحادة، بيروت، دار الفكر، ط الثانية، 1408، ج 1، ص 323.
4.تاريخ يعقوبي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج ۲، ص ۲۶۵؛ ابن ابى الحديد معتزلى، شرح نهج البلاغة، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى قم، 1404 ه، ج3، ص298و297.
5. ابن الأثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر - دار بيروت، 1385، ج 4، ص 323.
6. ابن قتيبة، المعارف، تحقيق ثروت عكاشة، القاهرة، الهيئة المصرية العامة للكتاب، 1992، ط الثانية، ج2، ص 35
7. ابن اثير، پيشين، ج 4، ص 326.
8. مسعودي، مروج الذهب، تحقيق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409، چاپ دوم، ج 3، ص 109.
9. البلاذرى،انساب الأشراف، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1394، ط الأولى، ج 7، ص 92.
10. ابن سعد، همان، ج5، ص 140.
11. نويري، نهايه الارب في فنون الادب، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، چاپخانه سپهر، 1364، چاپ اول، ج 6، ص 105.
12. تاريخ طبري، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، ناشر: اساطير، سال چاپ: 1375 ش، چاپ پنجم، ج8، ص3487.
13. طبري، تاريخ طبري، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه -1939م، ج5، ص29. پرسش: مختار چند سال حكومت كرد؟
پاسخ:
نظر به گزارشات طبري وي در سال 66 به حكومت كوفه رسيد و در سال 67 به شهادت رسيد مي توان گفت يك سال و چند ماه حكومت وي بيشتر طول نكشيد(1)
براي آگاهي بيشر رك قيام مختارسيد ابو فاضل رضوي اردكاني،ناشر:دفتر تبليقات، ص465. پي نوشت:
1 . تاريخ الأمم و الملوك، أبو جعفر محمد بن جرير الطبري (م 310)، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، بيروت، دار التراث، ط الثانية، 1387/1967، ج6، ص32و ج6، ص116. پرسش: چرا ابراهيم بن مالك اشتر با مصعب بن زبير بيعت كرد؟ آيا اين امر به دليل عدم بصيرت بود؟
پاسخ:
ابراهيم فرزند مالك اشتر يار صميمي و صحابي خاص اميرالمؤمنين، رئيس قبيله نخع و يكه تاز آنان از فرماندهان شريف و با سيادتي بود كه به شجاعت و تدبير مشهور بود.
علامه سيد محسن امين نيز او را در كتابش اعيان الشيعه چنين مي ستايد: « ابراهيم مردي شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شكن و رئيس بود، او داراي طبعي عالي و همتي بلند و طرفدار حق بود. داراي طبع شعر و زباني فصيح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه كه پدرش مالك اشتر نيز داراي چنين صفات و امتيازات عالي بود. حق هم همين است كه چنين فرزندي مجسمه چنين پدري باشد». (1)
چهره اي مانند ابراهيم موجبات اعتلاي هر چه بيش تر مختار را فراهم آورده بود. موفقيت هاي بسياري را نصيب قيام كرده بود. ابراهيم با مختار بيعت كرد. همراه او قيام بزرگ شيعيان عراق را به راه انداخت. او پس از آغاز قيام و به دست گرفتن امور كوفه به عنوان فرمانده كل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسياري را در كوفه و عراق به انجام رسانيد.
جنگ نهر خازر بارزترين عرصه ظهور و بروز قابليت هاي فرماندهي اين فرمانده شجاع بود. در اين جنگ سپاه عراق كه تعدادشان بسي كم تر از سپاه شام به فرماندهي عبيدالله بن زياد بود ،بر سپاه شام چيره آمد و ابن زياد نيز در نبردي تن به تن با ابراهيم كشته شد.(2)
ابراهيم بعد از اتمام كار جنگ به عنوان حاكم موصل در آن جا مستقر شد. (3) وي به دستور مختار منطقه را با اختيارات تام اداره مي كرد. در زمان جنگ مختار با مصعب در محل ماموريت خود مشغول انجام وظيفه بود. (4)برخي معتقدند مدرك معتبري نداريم كه مختار از او كمك خواسته و او در انجام وظيفه و كمك به مختار سستي كرده باشد. مختار فرماندهي جنگ با مصعب را به احمر بن شميط كه مرد شجاع و از محبان اهل بيت بود، واگذار كرد و از ابراهيم نخواست كه فرماندهي اين جنگ را به عهده بگيرد. شايد به جهت حساسيت و اهميت منطقه موصل بود. شايد هم اشتباه مختار بود كه فرماندهي اين نبرد مهم را به ابراهيم واگذار نكرد. (5)
شايد هم علل ديگري داشته مانند آنكه دشمن بين مختار و ابراهيم اختلاف افكنده و به تفرقه افكني پرداخت. اين حيله دشمن موجب جدايي آن دو شد.
به هر روي داشته هاي تاريخي ما، در باره علل جدايي اين دو شخصيت بسيار اندك و ناكافي است، به طوري كه پژوهش گرِ تاريخ را در كشف علل اين جدايي و دادن صورت روشني از انگيزه هاي ابراهيم، در شانه خالي كردن از ياريِ مختار، با مشكل مواجه مي سازد.
البته لازم به ياد آوري است كه همكاري اين دو در راستاي وظيفه خون خواهي امام حسين (ع) و مجازات مجرمان كربلا بوده كه اين مهم را به خوبي انجام دادند. اما ابراهيم كه خود را كمتر از مختار نمي ديد، لزومي نداشته در ادامه امور حكومتي از مختار پيروي نمايد. زيرا بيش ازاين پيروي از او لازم واجب نبوده. افزون بر آن آنچه به اين دو شخصيت جايگاه مثبتي داده خونخواهي از ماجراي عاشورا است. اما ساير رفتارهاي آنان كه برخي قطعا ناشايست بوده قابل دفاع نيست.
بعد از شهادت مختار، مصعب بن زبير از يك سو و عبدالملك مروان از سوي ديگر در او طمع كردند تا ابراهيم را كه مردي پر نفوذ و مدير بود، با خود همراه سازند؛ از اين رو مصعب نامه اي به ابراهيم نوشته، به او وعده داد كه در صورتي كه حكومت ابن زبير را بپذيرد، امارت مناطق شمالي عراق را به او مي سپارد. نامه مشابهي نيز از سوي عبدالملك مروان - خليفه اموي شام - به دست ابراهيم رسيد. ابراهيم با ياران و مشاورانش در اين باب به مشورت پرداخت. سرانجام تصميم گرفت با مصعب بن زبير همراه شود، تا هدف هاي خويش را در ريشه كن كردن شجره خبيثه بني اميه، جامه عمل بپوشاند. پس نامه اي به مصعب نوشت و با گروهي از ياران خود از موصل يا نصيبين - مقر حكومت خود - حركت كرد و به كوفه آمد و با مصعب ملاقات كرد. (6)
سرانجام ابراهيم در سال 72 هجري يا 71 در پي شكست مصعب و لشكر عراق از سپاهيان عبدالملك مروان كه براي تصرف عراق به جنگ مصعب بن زبير فرستاده شده بودند، كشته شد. سر بريده او را نزد عبدالملك مروان فرستادند. بدن او نزديك سامرا به خاك سپرده شد كه قبرش زيارتگاه و داراي قبه و بارگاهي مي باشد. (7) پي نوشت ها:
1. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، تحقيق سيد حسن امين، بيروت، دار التعارف للمطبوعات، 1418 ه ق، چاپ پنجم، ج 3، ص 171.
2. ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، ج 4، ص 261 - 264.
3. همان، ص 265.
4. سيد ابوفاضل رضوي اردكاني، ماهيت قيام مختار، ص 655، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
5. همان، ص 604 - 605 .
6. الكامل، همان، ص 275.
7. اعيان الشيعه، همان، ص 171 و 174.
پـس از آنکه اکثر بزرگان کوفه در بصره به مصعب برادر عبدالله زبیر که از طرف او استاندار بصره بود پیوستند و همه در آنجا گرد آمدند با شور و مشورت یکدیگر بنا گذاشتند تا مصعب را علیه مختار تحریک کنند.
شبث بن ربعـى سوار استرى شد، دم قاطر را برید و گوشش را چاک زد و صدا را به واغوثاه بلند کرد و جلو خانه مصعب آمد، دربان مصعب را گفت شخصى با چنین وضعى جلو در آمـده و اجازه مـى خـواهد، مصعب گفت : این عمل جز از شبث از کسى سر نمى زند، شبث وارد شد، پشت سرش رجال کوفه وارد شدند و او را تحریک مى کردند که بر مختار حمله کند و کوفه را متصرف گردد. مصعب پاسخ نمى داد تا اینکه محمد بن اشعث بن قیس وارد شد، مـصعـب او را در کنار خـود نشانید و احتـرام شایانى نمود، او نیز تقاضاى کوفیان را درخواست کرد.
مـصعب گفت : اگر مهلب بن ابى صفره ببصره بیاید و با ما موافقت کند من اقدام مى کنم ، مـهلب از طرف مـصعـب حاکم فارس بود نامه اى به او نوشت و او را طلبید تا با مختار بجنگد، مهلب خوش نداشت که با مختار جنگ کند لذا از رفتن به بصره عذر خواست .
مـصعـب بن اشعـث را گـفت : باید به فارس رفته و او را حرکت دهى ؟ محمد بن اشعث به فارس رفت و پیام مصعب را رسانید و او را به قیام دعوت و تحریک کرد.
مهلب گفت : مگر قاصدى کوچکتر از تو نداشت که تو را فرستاده است ؟
ـ من قاصد کسى نیستم جز اینکه بردگان ما بر ما چیره شده اند و بر زن و فرزند و حرم ما مسلط گردیده اند از این رو مجبوریم براى پیشرفت کار خودمان فعالیت کنیم .
مهلب با جمعیت انبوه و اموال بسیارى حرکت کرد و وارد بصره شد. پس از ورود مهلب مصعب جسر بزرگ را لشگـرگـاه قـرار داد و دستور داد سپاهیان در آنجا اجتماع کنند، و ضمنا عـبدالرحمـان بن مـخنف را به کوفه فرستاد و گفت : هر چه مى توانى از مردم کوفه را وادار کن تا به سپاه ما ملحق گردند و از اطراف مختار بپاشند، عبدالرحمان به کوفه رفت و در پنهان کار خود را انجام مى داد.
مـخـتـار از شورش و قـیام مـصعـب آگـاه شد در مـسجد به سخنرانى پرداخت و گفت : اى اهل کوفه که شما پشتیبان دین و یاران حق و کمک کار ستمدیدگانید شمائید شیعیان خاندان پیامبر، بدانید آنانکه بر شما ستم کردند و فرار نمودند، نزد همنوعان خود اجتماع کرده و افـراد فـاسقـى نظیر خـودشان را تـحریک کردند تـا حق را بکوبند و باطل را رواج دهند.
اگـر کشتـه شوید در روى زمین کسى خدا را نمى پرستد مگر به دروغ و آن وقت است که اهل بیت پـیغـمـبر را لعـن مـى کنند، پس براى خدا قیام کنید وزیر پرچم احمر بن شمیط بجنگـید و بدانید که چون با ایشان روبرو شوید آنها را مانند جمعیت عاد و ثمود خواهید کشت .
دو لشگر صف آرائى مى کنند
مختار سران کوفه را که قبلا با ابراهیم بودند زیر پرچم احمر بن شمیط که از موالى بود فرستاد، در مذار دو لشگر در مقابل هم صف آرائى کردند، رئیس قواى مختار سپاهیان خود را تقسیم بندى نمود، چون مردم بومى کوفه در قیام مختار از موالى زیاد صدمه دیده بودند لذا در صدد انتقام بودند، عبدالله بن وهب که فرمانده میسره سپاه مختار بود پیش فرمانده قوا احمر بن شمیط آمد اظهار داشت جمعیت فراوانى از موالى را دیدم که سواره اند و عده اى پیاده و شما نیز پیاده اید، ممکن است جنگ سخت شود آنگاه سواران فرار کنند و عده پـیاده شکست بخورند خوب است دستور بدهى که همه پیاده جنگ کنند تا اگر زمینه فرار پیش آید مجبور باشند به مقاومت و یکدیگر را بپایند؟
ابن شمـیط فکر کرد که عبدالله براى او خیر خواهى مى کند که بهتر بجنگند ولى هدف عبدالله این بود که تمام موالى پیاده باشند تا اگر شکستى رخ بدهد همه تلف شوند و چنین هم شد!
مصعب ، عباد بن حصین را که فرمانده سواره نظام بود بسوى احمر بن شمیط روانه کرد و جنگ سختى نمودند ولى یک نفر از ایشان از جاى خود حرکت نکرد، او برگشت.
سپـس مـهلب که فـرمـانده مـیسره سپـاه مـصعـب بود بر عـبدالله بن کامـل فرمانده میمنه مختار حمله کرد و مدتى جنگیدند، و مهلب بجاى خود برگشت ، دوباره دستـور حمـله داد، در این حمـله بیشتـر سربازان ابن کامـل فـرار کردند ولى خود او با جمعیتى از قبیله همدان مقاومت کرد ولى طولى نکشید که آنها نیز شکست خورده و فرار کردند.
در همـین اوقات عمر بن عبیدالله بن معمر فرمانده میمنه مصعب بر عبدالله بن انس فرمانده میسره سپاه کوفه حمله کرد و ساعتى جنگید و بجاى خود برگشت .
در مـرحله چـهارم تمام سپاه مصعب حمله شان را متوجه احمر بن شمیط نمودند و او جنگید تا کشته شد، سپاهیانش یکدیگر را به استقامت و پایدارى تشویق مى کردند اما مهلب فریاد کشید چرا خود را به کشتن مى دهید فرار کنید؟
تـمـام سربازان ابن شمـیط که پیاده بودند در صحرا پراکنده شدند، مصعب ، عباد بن حصین را به تـعقیب فراریان فرستاد و سفارش کرد هر که را دستگیر کردید بکشید و اسیر نیاورید، سپاهیان مصعب بى رحمى را از حد گذرانیدند از این سپاه جز عده قلیلى جان در نبردند و اعمال وحشیانه اى انجام دادند.
یکى از سربازان مصعب مى گوید سرنیزه ام را بچشم یکى از آنها فرو بردم و به این اکتفا نکردم بلکه در میان چشمش مى چرخانیدم !
وقـتـیکه خـبر شکست سپاه به مختار رسید سر در گوش عبدالرحمان بن ابى عمیر نهاد و گـفـت : به خـدا سوگـند بردگـان و مـوالى به اندازه اى کشته شدند که هیچ سابقه نداشتـه است سپـس گـفـت : ابن شمـیط کشتـه شد، و ابن کامل کشته شد، فلان و فلان ... کشته شدند.
افرادى را نام برد که یک نفر از آنها در میدان جنگ از یک لشگر بهتر بودند!!
عبدالرحمان گفت : در حقیقت مصیبت بزرگى است ؛ مختار پاسخ داد: از مرگ چاره نیست ، خیلى دلم مى خواهد مانند ابن شمیط بمیرم .
این وقت فهمیدم اگر مختار پیشرفت نکند آنقدر مى جنگد تا کشته شود! مختار وارد جنگ مى شود
مختار خبر شد که مصعب و سپاهیانش از طریق شط به طرف کوفه مى آیند با جمعى رفت و آب شط را در نهرهاى فـرعـى انداخـت تـا آنکه آب شط قطع شد و کشتیهاى ایشان به گل نشست ، ایشان از کشتى خارج شدند و بر اسبها سوار و عازم کوفه گردیدند.
مختار که دید از این نقشه هم نتیجه اى نگرفت در حروراء سر راه مصعب توقف کرد و آن جا را لشگرگاه قرار داد مصعب رسید و در مقابل مختار صف آرایى نمود.
مـخـتـار در مقابل هر یک از قبائل پنجگانه بصره مردى از یاران خود را فرستاد، سعید بن مـنقـذ که رئیس مـیسره سپـاه مـخـتـار بود در مـقـابل قـبیله بکر بن وائل فرستاد که رئیس ایشان مالک بن مسمع بکرى بود.
عـبدالرحمـان بن شریح شبامـى را که رئیس بیت المـال مـخـتـار بود بسوى مـالک بن مـنذر رئیس قـبیله عـبد قـیس گسیل داشت .
عبدالله بن جعده را براى قیس بن هیثم رئیس قبیله عالیه تعیین کرد.
مـسافـربن سعـیدبن نمران را بسوى زیاد بن عمرو عتکى رئیس ازد روانه کرد سلیم بن یزید کندى که فرمانده میمنه سپاه بود با احنف بن قیس رئیس بنى تمیم روبرو شد.
و سائب بن مـالک اشعـرى را در مـقابل محمدبن اشعث که رئیس کوفیان بود که به مصعب پیوسته بودند، قرار داد.
و خود مختار در میان بقیه اصحاب و سپاهیان کوفه قرار گرفت .
جنگ شروع شد و هر کس با رقـیب و شخـص مـخـالف و مقابل خود به جنگ پرداخت .
عبدالرحمان بن شریح و سعید بن منقذ که فرمانده میسره مختار بودند با سپاهیان خود به دو قبیله عبد قیس و بکر بن وائل حمله کردند و جنگ سختى نمودند، و عبدالرحمان و سعید دو فـرمـانده مـخـتـار گـاهى با هم مـى جنگیدند و گاهى یکى به جنگ مى پرداخت و دیگرى استراحت مى کرد تا آنها برمى گشتند دسته دیگر حمله مى کردند.
مصعب دید که قبیله هاى عبد قیس و بکر بن وائل سخت به زحمت افتاده اند.
مـهلب را گفت : چه انتظار مى کشى مگر نمى بینى که این دو قبیله چه مى کشند؟ با یاران خود حمله کن ، مهلب گفت : در انتظار فرصت هستم .
مـخـتـار عـبدالله بن جعده را فرمان داد تا به جمعیتى که روبرویش قرار دارند حمله کند عـبدالله حمله سختى نمود دو لشگریان مصعب و قبیله عالیه را چنان مجبور به عقب نشینى کرد که تـا جایگاه مصعب تبدیل به میدان جنگ شد، مصعب که مرد شجاعى بود و از فرار ننگ داشت زانو بر زمین نهاد و شروع به تیراندازى نمود و سپاهیان نیز همراه وى ساعتى جنگیدند تا آنکه عبدالله و سپاهیانش بجاى خود برگشتند.
این وقـت مـصعـب به سراغ مهلب که ریاست دو خمس از اخماس بصره را به عهده داشت که پـرجمعیت ترین و مجهزترین اخماس و قبایل بصره بودند فرستاد و گفت : بى پدر تا کى انتظار مى کشى ؟
مـهلب اندکى تاءمل کرد و آنگاه به سپاهیان خود گفت : تمام سپاهیان امروز مى جنگیدند و شما استراحت کردید و آنها هم خوب به میدان آمدند اکنون نوبت شما است حمله کنید و صبر را پـیشه نمائید؟ حمله سختى بر سپاه مختار کردند و آنان را سخت در منگنه گذاشتند، این وقت کسانیکه واقعا به خونخواهى امام علیه السلام مى جنگیدند تحریک شدند!
عبدالله بن عمرو نهدى که از یاران على علیه السلام بود و در صفین در رکاب آن حضرت شرکت داشت ، سر به آسمان نمود و گفت : پروردگار امروز به همان نیت مى جنگم که در لیله خـمـیس در صفین جنگیدم ، خدایا از کردار مردم بصره بیزارم ، سپس حمله کرد و آنقدر جنگید تا کشته گردید.
مـالک بن عمرو که فرمانده پیادگان بود مشغول جنگ شد اسبش را آوردند سوار شد و به جنگ پرداخت ، تا آنکه سپاه مختار سخت از هم پاشیدند به خود گفت : سوارى را مى خواهم چـه کنم ، به خـدا قـسم در اینجا کشته شوم بهتر از آن است که در خانه ام کشته گردم فـریاد کشید: صاحبان بصیرت کجایند، آنانکه صبر و تحمل را پیشه نمودند کجایند؟ با این اعلان در حدود پنجاه نفر گردش جمع شدند، نزدیک غـروب بود که بر سپـاه مـحمد اشعث حمله کردند، دو نیرو با تمام قوا مى کوشیدند تا آنکه شب فـرا رسید و جنگ متارکه گردید محمد اشعث و مالک را در یک جا کشته یافتند، سپس چهار نفر را احتمال دادند که محمد اشعث را کشته باشد.
سعید بن منقذ با جمعى از قبیله اش که در حدود هفتاد نفر بودند شروع به جنگ نمودند تا همه کشته شدند.
سلیم بن یزید کندى با نود نفر از بستگانش به جنگ پرداختند و آنقدر جنگیدند تا سلیم کشته شد و یارانش پراکنده شدند.
مختار خود در جلو کوچه شبث مشغول جنگ شد و تصمیم گرفت از آن نقطه حرکت نکند تا جنگ به نفع یک طرف پایان پذیرد تمام شب را تا صبح جنگیدند و افراد زیادى از یارانش کشته شدند مخصوصا افراد بسیارى از حافظان و قاریان قرآن در آن شب کشته شدند و اکثـر سپـاهیانش از اطرافش پراکنده گردیدند، مخصوصا قبیله همدان سخت پافشارى کردند تـا بالاخـره دیدند کارى از پیش نمى برند به مختار پیشنهاد کردند که جمعیت رفته اند چه خوب است شما هم به قصر پناه ببرید.
به ناچار از جنگ دست کشیده و وارد قصر حکومتى شدند.
مختار در قصر محصور مى گردد
چون روز بر آمد مصعب با بصریان و کوفیان که به او پیوسته بودند به طرف سبخه رفـتـند، مهلب را در آنجا بدید مهلب گفت : چه پیروزى شیرینى است اگر محمد بن اشعث کشتـه نشده بود، مصعب گفت : راست است ، همینطور است که مى گوئى ، چون به سنجه رسیدند راهها را بستند و از رسیدن آب و طعام به قصر جلوگیرى کردند.
مـصعـب سران سپـاه خود را در میادین و کوچه هاى کوفه پخش و هر نقطه اى را به یکنفر سپرد، مختار و کسانى که با او در قصر بودند گاهگاهى بیرون مى آمدند و مختصر جنگى مـى کردند ولى چـون بسیار ضعیف شده بودند دوباره بقصر برمى گشتند بعضى از زنانیکه شوهرانشان با مختار در قصر بسر مى بردند به بهانه رفتن مسجد و یا دیدار دوستـانشان مختصر آب و نانى به ایشان مى رسانیدند تا آنکه مهلب که مرد کار آزموده اى بود از حیله آنان آگاه شد و زنان را نیز مانع گردید.
مـخـتـار دستـور داد مـقـدارى عـسل در چـاهیکه در مـیان قـصر بود بریزند تـا آب چـاه قابل آشامیدن گردد.
مختار با کسانى که در قصر بودند به مشورت پرداخت که چه مى توان کرد؟ آنان نظر دادند که از مـصعـب براى خود امان بگیریم به سپاهیان پیشنهاد کردند که اگر تسلیم بشویم به مـا امـان مى دهید؟ آنها گفتند: تسلیم بشوید تا نظر خودمان را درباره شما پیاده کنیم .
مختار گفت : هرگز بحکم ایشان راضى نمى شوم و هر یک از شما که به حکم آنان تن در دهد او را بخـوارى مـى کشند، ولى اگر بجنگیم تا کشته شویم مرگ با افتخار را درک کرده ایم و اگر شما هم جز این را اختیار کنید پشیمان مى شوید زیرا پس از آنکه بر شما دست یافتند هر یک از شما را به عنوان اینکه کسى را کشته اید صاحبان خون از شما انتقام خـواهند گـرفـت و پـیش بینى مختار کاملا درست از آب در آمد زیرا تمام کسانیکه تسلیم بحکم سپاه بصره شدند دست بسته کشته شدند و یک نفر از ایشان جان در نبرد.مختار کشته مى شودمختار که از همراهیان خود احساس ضعف و زبونى نمود شخصا تصمیم بر خروج گرفت ، نزد همسرش ام ثابت فرستاد تا مقدارى عطریات برایش بفرستد، طیب فراوانى برایش فـرستـاد، مـخـتـار غـسل کرد و حنوط نمود و سپس طیب را بر سر و صورت خود، مالید با نوزده نفر از قصر خارج شد که از جمله سائب بن مالک بود که هنگام مسافرت او را بجاى خود حکومت مى داد.
سائب را گفت : نظر تو درباره ما چیست ؟ سائب گفت : راءى شما چیست ؟
مـخـتـار اظهار داشت : من یکى از رجال عربم ، ابن زبیر حجاز را متصرف شده ، و ابن نجده یمامه و مروان شام را در اختیار گرفت و من این شهرها را به چنگ آوردم جز اینکه من در مقام انتـقـام و خـونخـواهى خـاندان پـیغـمـبر بر آمـدم عـده اى را به جرم قتل آنجناب کشتم لذا بر من شوریدند وگرنه از ایشان کمتر نبودم ، لذا اگر نیّت پاکى ندارى از حیثیت و شرافت خود دفاع کن و در این راه بجنگ ؟ سائب گفت : انا للّه و انا الیه راجعون چرا در راه پیشرفت همین هدف نجنگم و در راه حیثیتم بجنگم .
مـخـتار از قصر خارج شد و به سپاه مصعب پیشنهاد کرد آیا به ما امان مى دهید؟ گفتند امان مـى دهیم تـا مـا هر چه صلاح دیدیم با شما رفتار کنیم ، مختار گفت : هرگز راضى به حکم شما نخواهم شد، شروع به جنگ نمود آنقدر جنگید تا کشته شد.
مـى گـویند مـخـتـار در مـحل زیتـونیها کشته شد و دو برادر بنام طرفه و طراف او را کشتند.
رفتار مصعب با تسلیم شدگان
چـون کسانى را که در قصر متحصن بودند بر مصعب عرضه شدند عبدالرحمان پسر محمد اشعـث و دیگـران پـیشنهاد کردند که تمام آنها را که جمعیت زیادى بودند از دم شمشیر بگـذرانند، بجیربن عبدالله مسلمى که از جمله موالیان بود مصعب را گفت : خدا ما را به اسارت و تـو را به عفو و گذشت امتحان مى کند که در یکى خوشنودى و در دیگرى خشم پروردگار است ، هر که عفو کند خدا نیز از او در گذرد، و هر که عقوبت کند ایمن نیست که از او قـصاص کنند، سپـس گـفـت : پـسر زبیر؛ مـا اهل قبله شما و همکیش شمائیم ترک و دیلم نیستیم ، مخالفت ما با همشهریانمان خارج از یکى از دو صورت نیست یا مـا اشتـباه کرده ایم یا ایشان ، و در هر حال وضع ما مانند مردم بصره است که مدتى با هم جنگیدند و سپس متحد شدند شما هم که اکنون پیروز شده اید گذشت کنید و جوانمردى نشان دهید؟ بجیر باندازه اى از این سخنان گفت : که مصعب و همراهانش نرم شدند و تصمیم بر گذشت گرفت .
ولى عبدالرحمان اشعث گفت : مصعب ؛ اگر مى خواهى ایشان را آزاد کنى پس از ما دست بکش و انتظار نداشته باش یا ما را باید داشته باشى یا آنان را وگرنه میان ما و آنها آشتى پـذیر نیست . مـحمد بن عبدالرحمان بن سعید همدانى گفت : پدرم و پانصد نفر از قبیله همـدان کشتـه شده اند که همه آنها بزرگان شهر و قبیله بودند، آنها را آزاد مى کنى و حال آنکه هنوز خونهاى ما در درون ما مى جوشد، یا ما یا آنها!
بلکه هر قبیله و خاندانى که در مبارزات با مختار کشته داده بودند سخنانى از این مقوله گـفـتـند و تقاضاى کشتن آنها را کردند، مصعب که چنین دید دستور کشتن آنها را داد و گفت : تمام آن جمعیت را گردن بزنند.
ایشان دستـجمـعـى فریاد کشیدند که پسر زبیر ما را مکش که به ما احتیاج خواهى داشت فـردا که لشگـر شام به جنگ شما آیند ما را پیشاپیش سپاه بفرست اگر کشته شویم مـقـصودت حاصل شده و علاوه که ما کشته نشویم مگر آنکه جمعیت ایشان را در هم بشکنیم و اگر پیروز شویم باز هم به نفع تو و همراهان تو است .
لیکن مصعب بجهت رضایت و خوشنودى دیگران همه را از دم شمشیر گذرانید!
و چـون خـواستـند بجیر را بکشند گفت : پس این خواهش مرا بپذیرید که مرا در کنار این افـراد نکشید زیرا به ایشان پیشنهاد کردم تسلیم نشوید بلکه مردانه بجنگید تا کشته شوید آنها پـیشنهاد مـرا نپـذیرفـتـند لذا نمـى خـواهم خـون مـن داخل خون چنین افراد بى اراده اى گردد.
مـسافر پسر سعید بن نمران گفت : مصعب ؛ جواب خدا را چه خواهى گفت هنگامى که بر او وارد گـردى که یک جمـعـیت انبوهى که اختیار خود را بدست تو سپردند کشتى با اینکه فرموده است جز در مقام انتقام و قصاص کسى را نکشید، اگر یک عده از ما جنگیده و افرادى را کشتـه اند لیکن یک عـده دیگـرى هستند که در هیچ جنگى شرکت نداشته اند بلکه در کوهپـایه و دهات بوده اند که مشغول جمع آورى مالیات بودند و راهها را امن مى کردند، بسخنان مسافر هم گوش ندادند.
سپـس گفت : خوار و زشت کند روى کسانى را که با ایشان گفتم : از یکى از کوچه ها حمله کنیم و جمعیت را متفرق ساخته و بقوم و قبیله خود ملحق گردیم حرف مرا نشنیدند. رفتار مصعب با زنان مختار
پـس از آنکه مـصعـب از کشتن اسیران فارغ شد، زنان مختار را احضار کرد، ام ثابت دختر سمرة بن جندب را گفت : عقیده ات درباره مختار چیست ؟ ام ثابت گفت : من آنچه را مى گویم که تو بگوئى . مصعب او را آزاد کرد.
عمره دختر نعمان بن بشیر انصارى را گفت : تو چه میگوئى ؟ عمره گفت : او بنده صالح خـدا بود، مـصعب این زن را زندان کرد و به برادرش عبدالله زبیر به دروغ نوشت ، این زن را عقیده آنست که مختار پیغمبر بوده است .
عـبدالله در پـاسخش نوشت : که او را بکش ، مصعب این زن را به شخصى بنام مطر سپرد تـا او را بکشد این نانجیب با سه ضربت شمشیر او را کشت ، کشته شدن این زن عاطفه افـراد را تـحریک کرد و زبان به اعـتـراض بر مصعب گشودند و شعراء در این زمینه اشعـارى سرودند که از جمله عمربن ابى ربیعه قرشى اشعارى گفت که از آنها ابیات زیر است :
انّ من اعجب العجائب عندى
قتل بیضاء حرّة عطبول
قتلت هکذا على غیر جرم
انّ للّه درّها من قنیل
کتب القتل و القتال علینا
و على المحصنات جرّ الذیول
همانا شگفترین شگفتیها نزد من کشتن زن سفید چهره آزاده زیباى گردن کشیده است که بدون گناه کشته شد و خدا او را از میان کشته ها خیرش دهد.
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست/ هر شیشه گلرنگ عقیق...
هر مرد شتر دار اویس قرنی نیست/
هر شیشه گلرنگ عقیق یمنی نیست/
هر سنگ و گلی گوهر نایاب نگردد/
هر احمدومحمود رسول مدنی نیست/
بر مرده دلان پند مده خویش نیازار/
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیست/
با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود/
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست/
خشنودنشو دشمن اگر کرد محبت/
خندیدن جلاد زشیرین سخنی نیست/
جایی که برادر به برادر نکند رحم/
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست/
صدبار اگر دایه به طفل تو دهد شیر/